از مهندسی تا کارآفرینی؛ مسیر شخصی من

 

از مهندسی تا کارآفرینی؛ مسیر شخصی من

خیلی‌ها کارآفرینی را از بیرون می‌بینند؛ تصمیم‌های بزرگ، ریسک‌های مالی، جلسات بی‌پایان و مسئولیت‌های سنگین. اما برای من، کارآفرینی قبل از هر چیز یک مسیر فکری بود؛ مسیری که از مهندسی شروع شد و به ساخت کسب‌وکار رسید.

این مقاله روایت تجربه شخصی من است؛ نه برای شعار دادن، بلکه برای شفاف‌سازی اینکه چگونه ذهنیت مهندسی می‌تواند به یک مزیت واقعی در دنیای کارآفرینی تبدیل شود.


مهندسی فقط فرمول و مدار نیست

مهندسی برای من هیچ‌وقت فقط طراحی مدار، تحلیل سیستم یا حل معادله نبود. مهندسی یعنی:

  • دیدن مسئله به‌صورت سیستمی

  • تحلیل علت و معلول

  • تصمیم‌گیری بر اساس داده، نه حدس

  • مستندسازی، بهبود مستمر و کاهش ریسک

همین طرز فکر بعدها پایه تمام تصمیم‌های مدیریتی و تجاری من شد؛ چه در صنعت الکترونیک، چه در مدیریت کارخانه و چه در راه‌اندازی و توسعه کسب‌وکارها.


اولین برخورد جدی با دنیای کسب‌وکار

ورود من به فضای کسب‌وکار، یک جهش ناگهانی نبود؛ یک انتقال تدریجی بود. از پروژه‌های فنی شروع شد، به مسئولیت‌های مدیریتی رسید و بعد به تصمیم‌هایی که فقط فنی نبودند، بلکه مالی، منابع انسانی و استراتژیک هم بودند.

در این مرحله فهمیدم که:

یک راه‌حل فنی عالی، بدون مدل کسب‌وکار درست، ارزشی ایجاد نمی‌کند.

این جمله نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای من بود.


وقتی مهندسی، مدیر می‌سازد

در نقش‌های مدیریتی‌ام—از مدیریت مهندسی و تحقیق و توسعه تا مدیریت کارخانه—همیشه سعی کردم تصمیم‌ها را مثل یک پروژه مهندسی ببینم:

  • تعریف دقیق مسئله

  • شناسایی ریسک‌ها

  • طراحی سناریوهای جایگزین

  • اجرا، پایش و اصلاح

این رویکرد باعث شد حتی در شرایط پرریسک صنعتی، تصمیم‌ها قابل دفاع، قابل اندازه‌گیری و قابل اصلاح باشند.


تولد هلدینگ؛ عبور از فرد به سیستم

با رشد فعالیت‌ها، نقطه‌ای رسید که ادامه مسیر به‌صورت جزیره‌ای دیگر منطقی نبود. آنجا بود که مفهوم هلدینگ برایم معنا پیدا کرد؛ نه صرفاً به‌عنوان یک ساختار حقوقی، بلکه به‌عنوان یک سیستم مدیریتی.

ایجاد هلدینگ «نهال» نتیجه همین نگاه سیستمی بود:

  • تفکیک شفاف نقش‌ها و کسب‌وکارها

  • هم‌افزایی بین شرکت‌ها

  • تمرکز مدیران بر تخصص، نه پراکندگی

برای من، هلدینگ یعنی تبدیل تجربه فردی به یک ساختار پایدار.


چالش‌های واقعی کارآفرینی

کارآفرینی پر از تصمیم‌های خاکستری است؛ جایی که نه فرمول قطعی وجود دارد و نه پاسخ آماده. بزرگ‌ترین چالش‌هایی که تجربه کردم:

  • مدیریت هم‌زمان رشد و کیفیت

  • انتخاب بین سرعت و دقت

  • ساخت تیم، نه فقط استخدام نیرو

  • حفظ استاندارد در زمان فشار بازار

در اینجا هم ذهن مهندسی کمک کرد: تصمیم بدِ مستند، بهتر از تصمیم خوبِ تصادفی است.


امروز کجا ایستاده‌ام؟

امروز هم‌زمان در چند نقش فعالیت می‌کنم؛ از مدیریت کارخانه و مهندسی در یک گروه صنعتی تا توسعه کسب‌وکارهای مستقل در قالب هلدینگ. اما نقطه مشترک همه این نقش‌ها یک چیز است:

ساخت سیستم‌هایی که بدون وابستگی به فرد، قابل رشد باشند.


حرف آخر

اگر بخواهم مسیر خودم را در یک جمله خلاصه کنم:

من مهندسی را ترک نکردم؛ مهندسی را به کارآفرینی آوردم.

اگر شما هم از دنیای فنی می‌آیید و به کارآفرینی فکر می‌کنید، باور داشته باشید که بزرگ‌ترین دارایی شما، نه سرمایه اولیه، بلکه طرز فکر مهندسی‌تان است.

این مسیر سخت است، اما واقعی، قابل ساخت و قابل توسعه.