از قدیمالایام گفتن که شریک اگه خوب بود خدا یکی برای خودش میگرفت. بعضیهاتون هم در جوابها به این مثل معروف و قدیمی اشاره کردید اما ممکنه یادتون رفته باشه که زندگی مشترک هم به نوعی شراکت به حساب میاد. شراکتی که شما با کسی که به نظرتون میتونه زندگیتون رو کامل کنه در یه مختصات زمانی شروع میکنید.
اما صرفاً این مثال رو زدم تا بتونیم ملموستر موضوع شراکت و شریک در کسبوکار رو درک کنیم؛ خیلی از شماها با داشتن شریک مخالفید، بعضیهاتون داشتن یه تیم حرفهای رو به شریک ترجیح میدید و بعضیها معتقدید که شریک میتونه در مسیر رشد کسبوکار موثر باشه.
منم تجربههای مختلفی با شرکامون داشتم؛ بعضیها واقعاً بهت جسارت میدن که بزرگ فکر کنی و بعضیها حتی دنبال راهی هستن که بهت ضربه بزنن.
اما شریک واقعی کیه؟
چه زمانی لازمه شریک داشته باشیم؟
اگه از من بپرسید، میگم قبل از هر چیز باید بدونید شریک قراره برای شما چه ارزش افزودهای داشته باشه؟
شریک خوب باید با شما همسو و همافق باشه.
دقت کنید! نمیگم شبیه شما باشه. اتفاقاً برعکس باید ضعفهای شما نقطه قوت اون و نقاط قوت شما، نقطه ضعفهای اون باشه. این یعنی اینکه بتونید همدیگه رو کامل کنید تا با هم به هدف مشترکی که ترسیم کردید، برسید.
اگه آینده بزرگی برای کسبوکارتون در نظر گرفتید باید بگم که بی رد خور به یه شریک احتیاج دارید.
برای اون دوستانی که به ضربالمثل معروف بالا اشاره کردن باید بگم که ما حکایت دیگهای هم داریم که میگه: یه دست صدا نداره.
من بارها در موقعیتهای مختلف این جمله رو تجربه کردم.
شراکت واقعی فقط در اشتراک سرمایه خلاصه نمیشه. گاهی اوقات یه ایده ناب و یه فکر پیشرو میتونه از میلیاردها تومان دارایی ارزشمندتر باشه. پس همونطور که همیشه گفتم اگه دنبال شریک هستید به جای money سراغ smart money برید و کسی رو پیدا کنید که در کار مکملتون باشه و به اندازه شما به موفقیت و بزرگی کسبوکارتون فکر کنه.